یادداشت سردبیر، شماره 21
سیاوش دانشور
اعتصابات کارگری و یک چشم انداز

اعتصاب نیشکر هفت تپه بعد از یازده روز تلاش و جنگ نابرابر و با توافقی موقت پایان یافت. اما پایان این اعتصاب با شروع اعتصابات دیگر مانند کاغذسازی و نساجی و دیگر واحدهای کارگری همراه بود. هر اعتصاب و مبارزه مشخص را میتوان مشخصا جمع بندی نمود و دستاوردها و نقاط قوت و ضعف آن را برشمرد. اما مسئله اساسی تر اینست که این اعتصابات عموما با سوال محوری و معضلات محوری روبرو هستند. سوال ورشکستگی ها، تعدیل نیروی کار، اخراج و تعطیلی، حقوق های معوقه، قراردادهای کار موقت، و حق تشکل کارگری. تردیدی نیست که باید و دلسوزانه برای ایجاد و تقویت هر جمع و نهاد کارگری که گوشه ای از وحدت و همبستگی بخشی از کارگران را متحقق میکند تلاش کرد. تردیدی نیست که باید همواره سازمانهای جهانی را به حمایت از مبارزات کارگری و اعمال فشار به جمهوری اسلامی بسیج کرد. همه اینها با ارزش اند اما هنوز پاسخ سوال محوری این اعتراضات یعنی چشم انداز پیروزمند این مبارزات را نمیدهند.   
 
در طول اعتصاب بزرگ کارگران نیشکر هفت تپه و همینطور در برخی از اعلام حمایتها از خواستهای کارگران، صریحا و تلویحا از خواستی ارتجاعی مبنی بر "حمایت از تولید داخلی" اسم برده شده بود. این پرچم حتی اگر توسط سندیکالیسم و یا چپ کارگر دوست هم مطرح شود، سیاستی ناسیونالیستی و توده ایستی و ضد کارگری است. سیاستی است که حل  معضلات طبقه کارگر ایران را نهایتا در حمایت از این یا آن جناح سرمایه داران جستجو میکند. نه "بی لیاقتی مدیران" نه "سیاست اقتصادی غلط دولت" و نه "واردات شکر و پارچه" و غیره، منشا مصائب امروز طبقه کارگر نیست. مصائب طبقه کارگر و اکثریت جامعه مستقیما متوجه نظام سرمایه داری با تمام جناحها و جوارحش و متوجه مناسبات بردگی مزدی است. اگر سیاست "حمایت از تولید داخلی" پاسخگو بود تا کنون طرفداران "خود کفائی اقتصادی" و خط امامی های معروف امروز در بیست سال پیش به جائی رسیده بودند و امروز پشت سر پلاتفرم اقتصادی رفسنجانی شمشیر نمیزدند. اگر سیاست "حمایت از بازار داخلی" به جائی رسیده بود امروز پلاتفرم بازار به قرآن سرمایه تبدیل نشده بود. مهمتر اینست که ما در ایران با یک سرمایه داری متعارف روبرو نیستیم. اقتصاد بحرانی ایران روی تجارت نفت و مشتی مافیای اقتصادی و دلالی با اتکا به نیروی کار مفت و سرکوب سیاسی میچرخد.

طبقه کارگر ایران راهی ندارد جز اینکه در دل این مبارزات راه حل طبقاتی خود را برای برون رفت از این بحران دنبال کند. امری که معنی عملی آن در قلمرو تشکل؛ دامن زدن به جنبش مجامع عمومی و عمل مستقیم کارگری در ابعاد سراسری و برسمیت شناسی آن توسط توده کارگران بعنوان معتبرترین تشکل و نماینده کارگران، و برافراشتن پرچم مقابله با فقر و فلاکتی است که گلوی دهها میلیون را در ایران میفشارد. میتوان در اعتراض به عدم پرداخت حقوقها اعتصاب کرد و همین مطالبه را خواست و یا علیه اخراج و بیکار سازی اعتراض کرد و امنیت شغلی و بیمه بیکاری مکفی را مطالبه کرد. اما استراتژی پیروزی طبقه کارگر در این مبارزات و اعتصابات، که بناگزیر و به دلیل اوضاع وخیم و بحرانی بسیاری از صنایع و مراکز تولیدی در ایران ابعاد آن رو به گسترش است، مطلقا نمیتواند دفاع از "تولید داخلی" و تبدیل شدن به "مشاور اقتصادی" سرمایه داران باشد. چنین استراتژی ای طبقه کارگر ایران را پنجاه سال به عقب میبرد و به خاک سیاه مینشاند. آنچه امروز طبقه کارگر با آن مواجه است سیری است که سرمایه داری بطور کلی هزینه تولید و معیشت کارگر را کاهش میدهد. لاجرم هردرجه بهبود وضع بحرانی سرمایه های ورشکسته در گرو فلاکت و بیکاری بیشتر طبقه کارگر است. این روند نمیتواند به یک سرمایه داری "دلسوز" و "طرفدار کارگر" متحول شود. یا این سرمایه داری، و بویژه با وجود سیاستهای ضد کارگری در میان کارگران، طبقه کارگر را به قهقرای فقر و فلاکت میراند و یا طبقه کارگر بعنوان رهبر آزادی جامعه با سیاستی رادیکال و سوسیالیستی مقابل این هجوم سرمایه قد علم میکند. یک حکومت کارگری در ایران همین امروز قادر است این بحران را به نفع رفاه و آزادی جامعه حل کند.

برای طبقه کارگر ایران راه سومی وجود ندارد !         

سفر پوتین به تهران
سفر پوتین به تهران در رسانه ها با مقدار زیادی جنجال همراه شد. دلائل این موضوع نه خبر منابع اطلاعاتی از "ترور پوتین" و نه "جذابیت" سفر یک رئیس جمهور روسیه بعد از مدت طولانی به ایران بود. اینها فوت و فن های ژورنالیسم رسمی و بنگاههای حرفه ای خبرپراکنی هستند. همینطور اجلاس تهران و مذاکرات برای "تعیین رژیم حقوقی خزر و همکاری در حفظ محیط زیست" نیز هسته محوری این سفر و نشان دهنده اهمیت آن نیست. اینگونه اجلاسها همواره وجود داشته است. اهمیت سفر پوتین در این نکته اعلامیه پایانی اجلاس تهران نهفته است که امضاکنندگان این اعلامیه به ایجاد "نظام جهانی جدید چند قطبی، کاملتر و عادلانه تر در زمینه های سیاسی، اقتصادی و حقوقی" و تحکیم نقش محوری سازمان ملل در حفاظت از صلح و امنیت جهانی کمک کنند. این تاکید در کنار طرح این موضوع که "کشورهای امضا کننده به اقدامات نظامی علیه یکدیگر دست نخواهند زد و به کشورهای دیگر نیز اجازه استفاده از قلمرو خود به این منظور را نخواهند داد"، صریحا تلاشی علیه گسترش استراتژی سیاسی و نظامی آمریکا در منطقه و جهان است.

حقیقت اینست که دنیای بعد از جنگ سرد و تعیین تکلیف سیمای سیاسی، بلوک بندیهای اقتصادی، و تعیین حوزه های نفوذ هنوز به فرجام قطعی خود نرسیده است. پرچم نظم نوین جهانی آمریکا در باتلاق عراق فرو رفته است و حریفان دیگر کمپ سرمایه داری حاضر نیستند منافع استراتژیک خود را به پای آمریکا قربانی کنند. این موضوع برای آمریکا و متحدینش طبعات روشنی دارد. روشن است که روابط تجاری و اقتصادی و نظامی روسیه با جمهوری اسلامی، همواره روسیه و همینطور چین را در تصمیمات جهانی برسر تحریمها و اقدامات تنبیهی علیه جمهوری اسلامی محتاط کرده است و متقابلا جمهوری اسلامی تلاش کرده با دادن باج های بزرگ در این شکافها بازی کند. آمریکا ناچار است برای همراهی چین و روسیه و کشورهای این منطقه امتیازات چرب تری اعطا کند، تا قادر شود سیاست گسترش تحریمها و یا تهاجم نظامی را درجه ای از "مشروعیت جهانی" بدهد و یا ناچار است در فقدان اینها و معضلات داخلی و منطقه ای اش سیاست مذاکره و سازش بیقید و شرط با جمهوری اسلامی را قبول کند. امری که اخیرا در صحنه رقابتهای سیاسی در آمریکا به آن اشاره میشود.
 
مسئله اینست که نباید سرنوشت آینده جامعه ایران را به این جریانات سپرد. روسیه و چین در یک جنگ منافع استراتژیک با آمریکا و بخشا اروپای غربی درگیرند. این منافع قطب نمای تعیین جهت سیاست خارجی آنهاست. رژیم اسلامی نیز در یک جنگ بقا درگیر است. بازی در این شکافها و اتکا به تروریسم اسلامی در منطقه را رمز بقای خود میداند. اما یک بازیگر جدی و مهم دیگر این صحنه طبقه کارگر و کمونیسم است. راه حلی که جنبش کارگری و کمونیسم و مردم منزجر از این نظام دارند، راه حل بسیار سر راست تر، بی هزینه تر و انسانی است. سیاست طبقه کارگر و اردوی آزادی و برابری متکی به منافع آنی و آتی اکثریت عظیم جامعه است. این سیاست به دو رکن متکی است؛ اول، جدال بقای رژیم باید با شکست مواجه شود و مسیر این چیزی نیست جز تلاش سازمانیافته تر طبقه کارگر علیه فقر و اختناق سیاسی. و دوم، سیاست نظم نوینی "دنیای یک قطبی" و یا "دنیای چند قطبی" سرمایه داران باید به شکست کشیده شود. شکست این سیاست نیز بدون ورود قوی جنبش طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و ارائه راه حل مستقل خود ممکن نیست. سازمان ملل امروز نقش همان مهر پلاستیکی دوره جنگ سرد را هم ندارد. منافع کارگر و اکثریت عطیم مردم محروم توسط طرفین درگیر در این جدال جهانی و منطقه ای نمایندگی نمیشود. سفر پوتین اگر درسی برای جنبش آزادی و برابری داشته باشد اینست که سرمایه داران و دولتهایشان حاضرند برای تامین منافعشان به هر اقدام ارتجاعی و ضد انسانی؛ از سازماندهی کشتار و جنگ تا مسلح کردن تروریستها به آخرین تکنولوژی جنگی و قربانی کردن هر منفعت بدیهی انسانی پیش بروند. برای مقابله با این اوضاع باید ورق را برگرداند. باید جبهه بشریت متمدن در ایران با پرچم "نه به دولتهای جنگ طلب" و "آزادی و رفاه همگان" به صحنه سیاسی وارد شود. *